اولین سالی که میرفتم مدرسه برای کمک؛ سال دوم دانشجویی ام بود و نوزده ساله بودم . آن موقع اختلاف سنیام با دانش آموزان پایه نهم پنج سال بود و حس رفاقت نسبت به بچه ها داشتم و با آنها همزادپنداری میکردم.
حالا که پنج سال گذشته و ۲۴ ساله شده ام اختلاف سنیام با دانش آموزان نهم به ده سال رسیده و حس همزادپنداری ام کم کم دارد نشست میکند!
همزادپنداری نکردن با نوجوان ها یعنی دیگر خود را از آنها ندانستن و خود را از انها ندانستن یعنی بالا رفتن سن و بالا رفتن سن یعنی سمت خیلی از کارها نرفتن و ریسک نکردن ها!
من دارم چوب قضاوت های نابجایم را میخورم.خدایا آن روزی که من هجده ساله میگفتم "چرا سن برای خانما انقدر مهمه" را بر من ببخش!.حالا دارم با بزرگتر از خودم همزادپنداری میکنم!
همزادپنداری ,ها ,ام ,سال ,یعنی ,ندانستن ,رفتن سن ,اختلاف سنیام ,سنیام با ,خود را ,بود و
درباره این سایت